Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  برای یک جوان ۳۴ ساله که هنوز در آغاز راه گویندگی است و به‌گفته خودش تجربه چندانی در حرفه خود ندارد، گفتن یکی از تلخ‌ترین و مهم‌ترین خبر‌ها به مردم کشور، به سخت‌ترین وظیفه تبدیل می‌شود. ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، این تجربه تلخ و سخت به محمدرضا حیاتی واگذار شد. «بسم‌الله الرحمن الرحیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

انا لله و انا الیه راجعون. روح بلند رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) به ملکوت اعلا پیوست.» صدای محمدرضا حیاتی بود که با گفتن این جملات، مردم را از ارتحال رهبرشان باخبر کرد. ۳۲ سال پس از آن روز تلخ و پرماجرا، با این گوینده پیشکسوت رادیو و تلویزیون از خاطرات آن روز مهم و گویندگی در شرایط سخت و حساس گفتگو کرده‌ایم.

بیشتربخوانید

سوال جنجالی آقای خواننده از محمدرضا حیاتی/ نورایی: چرا مسئولان ما را مقابل مردم قرار می‌دهند؟ + فیلم

چه شد که از بین همه گویندگان، وظیفه اعلام خبر ارتحال امام (ره) به شما واگذار شد؟
من تازه‌کار بودم و سابقه چندانی در کار گویندگی نداشتم. برای خواندن خبر به آن مهمی، در عمل انجام‌شده قرار گرفتم، چون از قبل قرار نبود که خبر را من بخوانم. اما در آخرین دقایق مانده به پخش اخبار، این وظیفه به من واگذار شد. غافلگیر شده بودم. گویندگان باتجربه و پیشکسوتی بودند که سابقه بسیار بیشتری نسبت به من داشتند، اما همگی به دلایلی از خواندن این خبر خودداری کردند.

خودتان چطور از این اتفاق تلخ مطلع شدید؟
ساعت ۵ صبح سرویس سازمان به‌دنبالم آمد تا به استودیو بروم. من از رحلت امام خبر نداشتم. هرچند خبر‌های پراکنده از بدحالی امام (ره) می‌گفتند و از مردم خواسته شده بود برایشان دعا کنند. راننده مشکی پوشیده بود و از حال و هوای او متوجه شدم که این اتفاق افتاده، اما هنوز نمی‌دانستم که قرار است گوینده این خبر من باشم. مثل حالا نبود که اینترنت و فکسی در کار باشد، خبر ارتحال را تلفنی از بیت امام (ره) به ما اطلاع دادند.

گفتن چنین خبر تلخی به مردم برای یک گوینده چه ملاحظاتی داشت؟
۵ دقیقه قبل از خواندن خبر متوجه شدم که باید من این خبر را اعلام کنم درحالی‌که من اصلا آمادگی کافی نداشتم. براساس وظیفه یک گوینده، باید به حرفه‌ام عمل می‌کردم. تجربه آنچنانی نداشتم که بخواهم به نوع خواندن خبر و سنجیدن جوانب کار فکر کنم. اما کار تصنعی نکردم، می‌خواستم مسئولیتی را که بر دوشم نهاده بودند به شکل مطلوبی انجام دهم. سبکی که خبر را خواندم، چیزی بود که در آن شرایط از من برمی‌آمد و مورد توجه مردم هم قرار گرفت. سال‌ها هم همین سبک را ادامه دادم. نه نقش بازی کردم، نه تظاهر کردم. من آدم احساساتی‌ای هستم و خودم در آن شرایط، بسیار تحت‌تأثیر قرار گرفته بودم.

فضای استودیو موقع پخش این خبر چه شرایطی داشت؟
جو تلخ و سنگینی حاکم بود. تمامی همکاران لباس مشکی پوشیده بودند و چشم‌هایشان اشک‌آلود بود در اتاق فرمان و رادیو، افراد زیادی حضور داشتند. به اتاق فرمان که نگاه می‌کردم منقلب می‌شدم. فضا حساس و پرتنش بود. مسئولان مختلفی در استودیو بودند و هرکدام گوشه‌ای مشغول گریه بودند یا بر سر خود می‌زدند. صدای گریه همکارانم را در استودیو می‌شنیدم و برای من خیلی سخت بود که در چنین فضایی تلخ و احساساتی، بر خودم مسلط باشم و خبر را به مردم اعلام کنم.

سختی خواندن چنین خبر‌های مهمی در چیست؟
موقع خواندن خبر ارتحال امام (ره) بی‌تجربه بودم، اما بعد‌ها در سال‌های فعالیتم، دوست داشتم گوینده خبر‌های مهم و حساس باشم. همینطور هم شد و خبر‌های مهم دنیا را برای نخستین بار در رادیو و تلویزیون گویندگی کردم. تجربه خواندن خبر‌های دوران جنگ را داشتم و بار‌ها خبر‌های گوناگونی را خوانده بودم، اما عظمت خبر ارتحال امام (ره) با خبر‌های دیگر فرق می‌کرد و برای من خیلی سخت بود. چند لحظه قبل از اجرا به خودم گفتم باید اینجا بر احساسات خودم غلبه کنم. گرچه این احساس را همه ملت ایران داشتند و من هم جزو ملت ایران بودم، اما باید وظیفه‌ام را درست انجام می‌دادم. به اتاق فرمان نگاه نکردم و خبر را خواندم.

خواندن این خبر چه تأثیری در فعالیت‌های بعدی شما داشت؟
خیلی‌ها بعد از آن می‌گفتند که مرا از خبر ارتحال امام (ره) شناختند. به همین دلیل احساس می‌کنم که پس از خواندن آن خبر، وظیفه من سنگین‌تر و راه دیگری پیش پای من باز شد. فکر کردم باید از راهی که خداوند در مقابل من قرار داده، بتوانم به نحو مطلوب نگهداری کنم و امانت‌دار خوبی باشم که گمان می‌کنم اینطور بوده است.

به‌نظرتان گوینده باید موقع خواندن خبر‌های تلخ بر احساسات خود غلبه کند؟
من همیشه گفته‌ام گوینده باید این کار را بکند، اما گاهی واقعا ممکن نیست. در مورد خبر رحلت امام من سعی کردم خیلی خودم را کنترل کنم آن هم، چون خبر در رادیو خوانده می‌شد. در تلویزیون گوینده دیده می‌شود و مردم او را می‌بینند، بنابراین اگر گوینده تلویزیون یک لحظه گریه کند و مدتی ساکت باشد، مردم او را می‌بینند و حالت او را درک می‌کنند، اما در رادیو فرق می‌کند. مردم گوینده را نمی‌بینند و نمی‌شود که یک لحظه صدای رادیو قطع شود و دیگر ارتباطی با مخاطب وجود نداشته باشد. این است که من مجبور بودم در آنجا بر احساسات خودم غلبه کنم. حالا که مسئله احساسات پیش آمد، در بحث افتخارات ملی هرگز سعی نکردم که خودم را کنترل کنم و این یک موضوع طبیعی است. من در ماجرای سقوط هواپیمای ایرباس هم نتوانستم خودم را کنترل کنم و این هم طبیعی است. وقتی که تصاویر سقوط هواپیما را نگاه می‌کردم و می‌دیدم که جنازه‌های کودکان روی آب شناور است، یک لحظه که مونیتور رایانه را نگاه می‌کردم، نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، اما سعی می‌کردم. اعلام این خبر‌ها واقعا سخت است.

به‌نظرتان چه ویژگی‌ای در نوع خواندن این خبر توسط شما وجود داشت که باعث شد مردم به آن توجه کنند؟
من در اعلام این خبر تلخ هنرپیشگی نکردم، نوع اعلام خبر آن چیزی بود که از دل من برخاسته بود و بر دل مردم هم نشسته بود. این دیگر تکرارشدنی نیست و اگر آن پیام را چندبار هم بخواهم بخوانم، آنگونه که ساعت ۷ صبح روز ۱۴ خرداد سال ۶۸ شد، دیگر نمی‌شود. همان یک‌بار بود و بار دیگر هم تکرار نمی‌شود. هرگز ریاکار و دو رو نبودم و مردم همیشه ظاهر و باطن مرا به یک شکل دیدند. مهم‌ترین چیز همیشه برای من مردم بوده‌اند و همیشه سعی کرده‌ام از هر نظر به آن‌ها احترام بگذارم.

منبع: همشهری

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: ارتحال امام خمینی محمدرضا حیاتی خودم را کنترل کنم خبر ارتحال امام خواندن خبر خبر ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۱۲۸۹۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

صدای چپ امریکایی را  در تهران می‌شنوید؟

در روزهایی که دانشجویان در دانشگاه‌های امریکایی همراه با سایر گروه‌های دانشجویی در تلاش هستند صدای مردم فلسطین باشند، در تهران چپ امریکایی با بلند کردن پرچم جعلی صهیونیست‌ها سیگنال‌های خاص می‌فرستد!

به گزارش مشرق، مرتضی سیمیاری طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: اسفند سال ۱۳۸۶ دستگیری یک باند اغفال دختران در تهران به یک بمب خبری تبدیل شد. در جریان این ماجرا مشخص شد تعدادی از دختران که بیشتر آن‌ها دانشجو بودند، پس از آشنایی با سر شبکه‌های این باند در کافه‌ها به خانه‌های تیمی رفته و دیگر از آنجا خارج نشده‌اند.

این خبر وقتی بیشتر مورد توجه قرار گرفت که مشخص شد برخی از افراد اغفال‌شده خود را منتسب به یک گروهک چپ مارکسیستی دانسته و به‌اصطلاح خودشان در حال جذب و یارگیری بوده‌اند، اما شکایت‌های متعدد از آزار، آدم‌ربایی و تجاوز جنسی از سوی افراد اغفال‌شده و خانواده‌های آن‌ها باعث شد خانه‌های شیطانی این گروهک مورد تفتیش دادستانی و یکی از نهادهای اطلاعاتی قرار بگیرد و در جریان ضربه به این مراکز، شواهد متعدد در پرونده ثبت شود.

مدتی بعد یکی از لیدرهای اصلی این گروهک در اعترافات خود نوشت عادی‌سازی مسائل جنسی میان اعضا و انقلاب فکری در تشکیلات یکی از مهم‌ترین موارد آموزشی در گروهک بوده و تا زمانی که این دست مسائل میان مردان و زنان در رده‌های درونی سازمانی حل نشود، یک روشنفکر هرگز چریک نخواهد شد! از نگاه رهبران این گروهک عبور از مسئله جنسیت باعث می‌شد کافه گردی به سنگربندی در خیابان تبدیل شود. این نسخه خاص پیش از این در سال ۱۳۶۳ در انقلاب ایدئولوژیک منافقین نیز امتحان شده بود.

این گروهک پس از دستگیری به «چپ‌های امریکایی» در روزنامه‌ها معروف شد. چپ امریکایی اصطلاحی بود که در دهه شصت و در کوران ترورهای خونین گروهکی باب شده بود؛ آن روزها درحالی‌که کشور زیر ضرب تجاوز رژیم بعثی عراق با همکاری امریکایی‌ها بود، گروهک‌های شورشی و برانداز که اغلب مرام مارکسیستی داشتند در تهران و برخی شهرهای مرزی دست به سلاح برده بودند تا پشتیبان دشمن در خانه باشند.

حالا نزدیک به دو دهه پس‌ازآن ماجراها بار دیگر چپ‌های امریکایی به صحنه آمده بودند، یکی از روزنامه‌های وقت در تشریح این گروهک نو متولدشده نوشته بود که این گروه مانند مارکسیست‌ها فکر کرده، اما شبیه غربی‌ها عمل می‌کند و از تجربه کار چریکی تنها امریکایی بودن در خانه‌های تیمی را یاد گرفته است!

یک سال پس از دستگیری عناصر این گروهک که شاکیان فراوانی هم داشت، برگزاری یک تجمع در دانشگاه تهران بار دیگر نام این گروهک را بر سر زبان انداخت. ۱۶ آذر سال ۱۳۸۷ بالا رفتن پلاکاردهایی قرمزرنگ روبه‌روی ساختمان دانشکده حقوق توجه برخی از دانشجویان را به خود جلب کرد، در آن روز طیف افراطی دفتر تحکیم وحدت با برگزاری یک تجمع غیرقانونی چند ده نفره در حیاط دانشگاه تریبون را در اختیار سمپات‌های گروه‌های تجزیه‌طلب قرار داده و یک دانشجو نیز به نمایندگی از همان چپ‌های امریکایی یک بیانیه خاص می‌خواند.

اما بخش جالب این نمایش زمانی بود که یکی از رهبران گروهک امریکایی ملی- مذهبی نیز پشت تریبون رفته و طرح براندازی نرم را تشریح می‌کند. او خطاب به دانشجویان گفته بود که باید از خانه به خیابان آمد و آنجا را سبز کرد، این سیگنال یک سال قبل از فتنه سال ۸۸ که با پلاکاردهای سبزرنگ شروع شد جالب‌توجه بود! اما نکته مهم‌تر آن بود که برای اولین بار گروهک‌های مارکسیستی و شبه دانشجویی با پلاکارد امریکایی با یکدیگر هماهنگ می‌شدند.

رادیو زمانه ارگان فکری چپ‌های امریکایی در وصف این وحدت عمل نوشت در دورانی که تحرک سیاسی در جامعه پایین است باید موتورهای کوچک رادیکال روشن‌شده تا نوبت به اقدامات راهگشا برسد، دستورالعمل ایجاد هماهنگی میان چپ‌های امریکایی در زمستان همان سال به نقطه عطف خود رسیده و این گروه تندرو در دی‌ماه همان سال طی یک بیانیه به دفاع از جنایات صهیونیست‌ها در غزه می‌پردازد، از تناقضات آن روزگار همین بس که گروهی خودشان را ضد امپریالیستی تعریف و در سطح بلندگوی فارسی امریکایی‌ها عمل می‌کردند.

چپ‌های امریکایی پس از مدت‌ها رخوت و گوشه‌گیری سانتی‌مانتالیستی در جریان اغتشاشات دی‌ماه سال ۹۶ نیز تا حدی فعال‌شده، اما نقطه اوج تحرک این گروهک در طول آشوب‌های ترکیبی در پاییز سال ۱۴۰۱ رخ داد. بررسی تحلیلی از بازداشت تعدادی از لیدرهای نزدیک چپ‌های امریکایی در اغتشاشات نشان می‌دهد که این افراد نقش لیدری داشته و سعی داشته‌اند با رسوخ میان لایه‌های مختلف از آشوب یک ساختار شبکه‌ای، آنارشیستی (عملیات کریستال‌های برفی) با رویکرد سلبی، روحیه خوداکثریت‌پنداری ایجاد کنند. نکته قابل‌توجه آن است که چپ‌های امریکایی به‌دست دو جاسوس خبره فرانسوی یعنی سیسیل کوهلر وهمسرش ژاک پاری در تهران آموزش‌دیده بودند، کوهلر به حاضران در این میتینگ گفته بود که هسته سلولی شورش را باید در مراکز اجتماعی مانند مدارس، کافه‌ها و مراکز بازی‌های رایانه‌ای مستقر کرد.

پس از مدیریت ابرپروژه اغتشاشات، در تحولات پسا وعده صادق بار دیگر چپ‌های امریکایی قابل‌تحلیل هستند. در روزهایی که دانشجویان در دانشگاه‌های امریکایی همراه با سایر گروه‌های دانشجویی در تلاش هستند صدای مردم فلسطین باشند، در تهران چپ امریکایی با بلند کردن پرچم جعلی صهیونیست‌ها سیگنال‌های خاص می‌فرستد! البته این پیام‌ها بدون مخاطب است، درحالی‌که امریکایی‌ها تا قبل از ماه اکتبر در تدارک و تجهیز هسته‌های خشونت شهری در داخل ایران با اتکا به اقدامات تروریستی از بیرون و عملیات‌های اجتماعی چپ امریکایی از درون بودند، حالا باید خود را آماده یک نزاع ماتریسی کنند.

در حال حاضر یکی از مهم‌ترین بحران‌های پیش روی رژیم صهیونیستی جمعیت آوارگانی است که بعد از عملیات طوفان الاقصی از شهرک‌های اشغالی به سمت مناطق مرکزی سرازیر شده و حالا باعث بحران امنیتی عمیق شده‌اند، تخمین زده می‌شود که این جمعیت نزدیک به ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار نفر هستند که به دلیل بیکاری به سمت بزهکاری، تجاوز و دزدی گرایش یافته‌اند.

حتی هتل‌های تل‌آویو و حیفا نیز دیگر حاضر به پذیرش این افراد نیستند و این جمعیت در خیابان آواره هستند، این کلونی‌های سرگردان به‌زودی مستعد جنگ شهری در داخل مناطق اشغالی خواهند شد.

دیگر خبرها

  • حضور ۵ هزار نفری کرمانشاهیان در مراسم سالگرد ارتحال امام(ره)
  • ۳ هزار زنجانی به مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)اعزام می شوند
  • کسب رتبه پانزدهم دانشگاه بین‌المللی امام‌خمینی(ره) در میان دانشگاه‌های ایران
  • دستگاه‌های کردستان شرایط لازم را برای سفر زائران حرم امام خمینی(ره) فراهم کنند
  • ۴۰۰۰ زائر از کردستان به حرم امام خمینی(ره) اعزام می‌شوند
  • صدای چپ امریکایی را  در تهران می‌شنوید؟
  • کسب رتبه پانزدهم دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) در میان دانشگاه‌های ایران
  • کسب رتبه پانزدهم دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) در میان دانشگاههای ایران
  • کسب رتبه پانزدهم دانشگاه امام خمینی (ره) در میان دانشگاه های کشور
  • «روایت اول» از ردیف یک موسیقی‌دان مهم منتشر شد/خواندن یک قصه جالب